مقدمه
رزمندگان اسلام بعد از متوقف کردن حرکت تهاجمی دشمن و مقاومت در برابر آنها در 16 دی ما 1360 دست به اولین حمله گسترده خود زدند که علی رغم پیروزی چشمگیر در مرحله اول بنا به دلایلی موفق نشدند تمامی مواضع تصرف شده را بخوبی حفظ نمایند. حماسه هویزه ، حماسه عزیزانی است که در این عملیات پس از پیروزی برای حفظ مواضع فتح شده مصمم به مقاومت نمودن در برابر دشمنان اسلام شدند و در حالیکه حداقل امکانات مورد نیازشان را نیز در اختیار نداشتند ، توانستند با شهادت طلبیهای خود آن پیروزی حسینی را در کربلای هویزه تا نهایت تاریخ برای خود ثبت نمایند. یادشان گرامی و راهشان مستدام.
پیام مقام معظم رهبری برای شهدای هویزه
بسم الله الرحمن الرحیم
بخشی از این یادداشت هارا - که سرگذشت شور انگیز و عاشقانه جمعی از جوانان انقلابی مادر میدان نبرد با دشمن متجاوز است- مطالعه کردم. درسی که این خاطره حماسه آمیز و جانگداز میدهدپیام جاودانهای برای همه ملتها و همه نسلها است. درس مقاومت مردانه انسانهای بزرگی است که اراده پولادین و قدرت والای بشری خود را به اراده الهی متصل ساختند و آگاهانه قدم در میدان فداکاری نهادند و صحنه نبرد با دشمن اسلام را با خون خود رنگین ساختند. دو روز پیش از این عشورای خونین، من خود در دل بیابانهای جنوبی و شرقی هویزه این عزیزان را دیدم که شجاعانه و عاشقانه به قلب عرصه جنگ و به سوی خط تماس پیش میرفتند. تجهیزات ابتدایی و کمبودهای تدارکاتی و حتی دلسوزیها و توصیه ها ، در همت بلند و عزم راسخ آنان فتوری پدید نمیآورد و دل مومن و مشتاق و خون گرم و جوشانشان همه سختیها را بر آنان هموار میکرد. معجزه انقلاب وکوره های جنگ تحمیلی از جوانان خداجوی ، انسانهای بزرگی پدیدآورده است که توگل عارفان و متانتپیران را با امید جوانان و صفای کودکان در جمع کردهاند. سراسر دوران جنگ سرشار از ماجراهای رویا گونه این راهیان شب وشیران روز است ، و گروه شهیدان هویزه از برجستهترین آناناند. بیشک اگر لحظات پر معنا و پر ماجران هر یک از این شهادتها ثبت میشد وچنانکه در این یادداشت ها آمده- به چشم میآمد غنی برین میراث معنوی برای تاریخ به جا میماند. افسوس که بدین مه8م،بقدری که باید، همت گماشته نمیشود. لذا این نوشتهها را که در نوع خود بییار کم نظیر است باید قدر دانست و کوشش فراهم ااورنده آن را ارج نهاد. از خداوند متعال توفیق همه این جوانان عزیز و پیروزی اسلام و مسلمین وحاکمیت و رواج ارزشهای والای قرانی را سیئلت میکنم.
فراز هایی از سخنان آیت الله هاشمی پیرامون شهدای هویزه
اینجانب به همه آنان که در طول جنگ در جبهه و در سنگر و در راه و قبل و بعد از جهاد ، هر جا و هرگونه از حمایتها و نصرت های الهی که دیدهاند سفارس میکنم که قضایا را برای دیگران بگونید و بیویسند. حیف است که این معجزات و این بارقههای هدایتگر و این آثار ارزنده توحید و خداپرستی و این گنجینه گرانبهای عالم دیانت و دینای خداپرستان از دسبرس تاریخ بدور بماند و نسلهای امروز و آینده بهرهمند نگردند. ما که میدانیم اینگونه صفحهها که از جنگهای صدر اسلام برای مامانده است تا چه اندازه در ساختن و هدایت ما و مردم ما موثر بوده است . چرا اجازه برهیم که این آیات الهی در سینهها و خاطرهها مدفون باشد؟ امید که در آینده زوایان ارجدار تاریخ این جنگ و جزوه ها و خاطرات و مقاله ها را بخوانیم. به بچههایی که به جبهه نمیروندآموزش دهید، تا آن فرازهای با ارزش چبهه را فراموش نکنند. این خاطرههای جنگ را جمع آوری کنید و تحویل تاریخ و دنیا بدهید، تا یک فرهنگ جنگ و فرهنگ دفاع به دنیا معرفی کنیم.
برای آنانکه حماسه ساز هویزه شدند
رای پنجمین روز متوالی عبور تانگهای اربش از جاده هویزه- سوسنگرد ادامه داشت. از این جابجایی بوی حمله میآمد، حمله ای که همگی مدت ها در انتظارش بودیم. بچهها نماز صبح را که خواندند مهیا شدند برای رفتن به خط مقدم. شب قبل هیچ اتفاق خاصی نیفتاد، بچه ها حدود چهار کیلومتراز خط مقدم تا یک مدرسه روستایی عقب آمدند، نماز جماعت را به امامت حسین علمالهدی خواندند، قرارومدار دیدهبان ونگنبان و کشیک را گداشتند و آنقدر خسته بودند که چیزی خورده و نخورده به خواب رفتند. سی کیلومتر پیاده روی و جنگ و گریز ، بچههای خط شکن را حسابی از پا در آورده بود. آنقدر خسته بودند که صدای بولدوزرها و تانکهای ارتش که برای استحکام مواضع تلاش می کردند نمی توانست آنها را از خواب منصرف کند، بخصوص که حسین علم الهدی گفته بود پیشروی تا ایستگاه حمید در پیش است و این خود یسرویی تازه میطلبید. اینجا آرین خاکریزی بود که شب گذشته بچهها پیش رفته بودند ، ماشین از جاده به سمت چپ پیچید و پشت یک خاکریز بلند توقف کردف بجه ها پایین پریدند و حسین گفت: خوب بچه ها اینجا محل استقرار ماست، حمله از همینجا شروع می شه، مواظب باشین که تا قبل از حمله او نطرف خاکریز نرین ، سعی کنین بیشتر توی سنگر باشین ، آتش دشمن روی این منطقع بیشتره. بخوابین ، بخوابین. همینطور که حسین صحبت میکرد صدای انفجار کاتیوشا پشت سرمان همه مارا مجبورکرد که درازکش شویم . از گردو خاکی که بلند شد معل.م بود حدود دویست متر پشت سرما گلوله ها به زمین نشسته است، با این حال زمزمه ترکش بعضی از آنها نزدیک ما به گوش میرسید. حسین از جا بلند شد و گفت: ما باید اون طرف جاده مستقر بشیم .از این به بعد ارتباط با بیسیمه ، شما باید با تانکهایی که پشت سر تونه هماهنگ بشین ،قبل از اینکه دستور حمله داده بشه، همنیجا بوی سیگرتون میمونین اگه سوالی ندارین من میرم تا بقیه بچه ها رو مستقر کنم. دو هواپیمای عراقی که بالای سر بچه ها پدیدار شد، همه رادر جا میخکوت کرد، هیچکس انتظارش را نداشت، از شروع حمله این اولین بار بود که نیروی هوایی دشمن عمل می کرد. با ارتفاع پایین از بالای سر بچه ها رد شد و به عمق جبهه پیش رفت و چند لحظه بعد ناپدید شد معلوم بود که برای شناسایی آمده اند و حتما دوباره بر می گردند. بچه ها زیر آتش سنگین دشمن ناگزیر به عقب نشینی شدند،به خاکریزها رسیدیم ، همه به میگرها پناه بردند با از آتش بیرقفه دشمن در امام باشند، ولی خاکریزها حالت ساعت قبل را نداشت، خلوت خلوت شده بود، نه یک تانک ، نه یک نفر بر، از هیچکدام!!از تجهیزاتی که تا ساعتی قبل پشت خاکریز بودند خبری نبود!. اوضاع مشکوک به نظر می رسید ، بدون اطلاع پشت بچه ها را خالی کرده بودند، واز همه مهمتر اینکه علاوه بر توپ و تانک صدای رگبار هم میآمد-از نزدیک-!گفتم : اگر به سمت جنوب شرقی خود مون حرکت کنیم امید این هست ک چند نفر سالم بمونن اینطور که معلومه گروه حسین علم الهدی دارن مقاومت میکنن، بیشترین فشار عراق هم از همون سمته ، در ست پشت سر ما سمت شمال غربی ، هر چند فاصله اونها کمه ولی اگر یک متر هم از دشمن دورتر بشیم غنیمته. باید حداکثر استفاده رو بکنیم. هنوز صدای تانکهای ان طرف جاده به گوش میرسید، بیراندازی لحظه ای قطع نمیشد اگر عراقی ها خودشان را به این سوی جاده می رساندند هیچ راه فراری نداشتیم، با اینکه می دانستیم امید برگشت نیست ولی فریضه رساندن آرپی جی به علم الهدی مارا مصمم به پیش می راند. به جاده که رسیدیم توانستیم تانگ ها را ببینیم، به جز چند تایی که در حال سوختن بودند بقیه غرش کنان پیش میآمدند. فکر کردیم بچه ها باید آن طرف خاکریز باشند، از جاده گذشتیم و پشت اولین خاکریز سنگر گرفتیم . چشمم به حسین که افتاد خستگی از تنم در آمد، آرپی جی بر دوشش بود و پشت خاکریز دراز کشیده بود. در امتداد خاکریز غیر از حسین حدود ده نفر دیگر هنوز زنده بودند، از همه گروه همین ده نفر مانده بودند، حتی یک جسد سالم بر زمین نمانده بود، پیدا بود که بچه ها با گلوله مستقیم تانک از پا در آمده اند. تانک های سالم از کنار تانک های سوخته عبور میکردند و به طرف خاکریز علم الهدی پیش می آمدند. غیر از حسین دو نفر دیگر که آرپی جی داشتند دو تانک دیگر را نشانه رفتند و هر دو را آتش زدند. چهار تانک دیگر به ده متری حسین رسیده بودند،حسین از جا بلند شد و آخرین گلوله را رها کرد، سه تانک باقیمانده در یک زمان به طرف حسین شلیک کردند و خاکریزش را به هوا بردند. خودمان را به سرعت بالای سرش رساندیم؛ از خون های روی زمین پیدا بود که مسافت زیادی خودش را بر روی خاک کشانده است.
زندگینامه شهید
شهید سید حسین علم الهدی فرزند آیة الله حاج سید مرتضی علم الهدی(ره) به سال 1337 شمسی پا به عرصه گیتی نهاد. فرزندی پاک از شجره مبارکه رسالت بود که در مهد علم و تقوا پرورش مییافت. حسین این نور پرتو گرفته تا آفاق در کانون علم و عملی در رشد بود که تشنگان فقه و فقاهت و مردم تشنه هدایت گرداگردحریمش به اعتکاف بودند. شهید سید حسین پنج سال پیش از قیام 15 خرداد 42 متولد شد تا بعدها در مکتب قرآن ، کلام وحی آموزد و نیز بعدها در حین سپری کردن دبستان تلاوت کننده آیات الهی باشد و در سطح استان نغمه سرای و بلبل مترنم کننده لحن قران شود. صدای دلنشین او بود که صفحات زمان و قرون را به یکباره کنار میزد واین برگ ورق خورده را به برگ ایام هجرت پیوند میداد. صمیمیت او بود که علاوه بر شور و جذبه اش نقطه ای را بوجود آورده بودکه مغناطیس باشد برای رشد دیگران در تجمع های مسجد و مدرسه. در مساجد با تشکیل کتابخانه و جلسات سخترانی و در مدارس با تشکیل انجمنهای اسلامی و جلسات ارشاد و هدایت. گرچه هیچ قام و زبانی قادر بر تر سیم آن همه شور و عشق نیست ، لکن بر حسب وظیفه هاله ای از آنروح پاکباخته را در معرض تاریخ قرار می دهیم، باشد تا ره توشه ای برای فرزندان انقلاب گردد. و به تاریخ 17/10/1360 به شهادت رسیدند.
مادر شهید در محضر امام خمینی (ره)
مادر حسین که روزهای اول تنها برای بدست آوردن جسد گلگون کفن حسین بی تابی می کرد با یاد آوری مادران صدر اسلام گفت: همانطور که مادر یکی از مجاهدین صدر اسلام وقتی دشمن کافر سر بریده فرزندش را بسوی مادر پرتاب می کند و می گوید:من چیزی را که در راه خدا دادم پس نمی گیرم. و چون امام فرموده است جوانان ما مانند جوانان صدر اسلام هستند من نیز مانند مادران صدر اسلام جسد مطهر فرزند را هم به خدا هدیه می دهم. مادر شهید حسین میگوید:تنها زا خدا می خواهم که این قربانی شهید را بپذیرد و قطره قطره خون پاک حسین سبب افزایش عمر امام عزیز و پیروزی انقلاب اسلامی گردد و اگر امام فرمان دهندمن و همه فرزندانم به جبهه می رویم تا ضربه ای حتی به اندازه پرتاب یک سنگ به کفار بزنیم و از اسلام دفاع کنیم. حضرت امام من به همراه مادر همه شهدا تصمیم گرفته ایم که اگر اجازه فرمایید ما هم به جبهه برویم و لااقل یک سنگی به قلفب دشمن کافر که حتی اجساد عزیزانمان را به ما ندادند پرتاب کنیم و ما هم مانند فرزندانمان شهید شویم . امام فرمودند ک نه همینکه شما اینچنین فرزندانی دارید این بالاترین اجر است شما باند صب کنید و دعا کنید برای پیروزی اسلام . مادر حسین: حضرت امام ، حسین امسال قرار بود از طرف سپاه به مکه مشرف گردد. امام فرمودندک ناراحت نباشید حالا بالات از مکه رفته است.
دیباچه سرخ عشق
از آتش و عشق آب شد این دل تنگ /در جوشش میخراب شد این دل تنگ /چون تیغ برهنه در تب و تاب و جنون /بامنطق خون مجاب شد این دل تنگ آئینه و آب خاصل یاد شماست آمیزه درد و داغ همزاد شماست/این خاک که از ترنم لاله پر است /دفبرچه خاطرات فریاد شماست/سبزیم کهاز نسل بهارا نهستیم/پاکیم که از تبار باران هستیم /دور است ز ما تن به مذلت دادن/ما وارث خون سربداران هستیم /از خیل دلاوران گسستن نتوان/با روح خدا عهد شکستن نتوان /این است پیام خون یاران شهید:/جنگ است برادران نشستن نتوان/خصم شب تار و پاسدار سحرند؟شیران حریم بیشه زار سحرند/با حنجره شان سرود سرخ فلق است/فریاد بلند آبشار سحرند/سر داده منم که سر فرازم گویندآهسته به این/ و آن چو رازم گویند/چون آیه رزم در جهادم خوانند /چون سوره حمد در نمازم گویند/من همسفر باد سحر خواهم شد/خاک گذر اهل نظر خواهم شد/در اتش عاشقی بسر خواهم شد/پولادم و ابدیده بر خواهم شد/تا خاک ز خون پاک ریگین نشود/این دشت برهنه، لاله آذین نشود/تا لاله رخان بانگ انا الحق نزنند/دیباچه سرح عشق تدوین نشود.
ااسامی برخی شهدای حماسه ساز هویزه
- مرتضی کاوند
- مجید یوسفیان
- امین سلطانی
- محمد دلجو
- حسین علم االهدی
- حسین زارعی
- بهروز نوروزی
- محمد ابراهیم سمندالدوله
- محمدشمخانی
- امیر رفیعی
- خلیل بهایری
- عبدالمحمد چهار محالی
- بهروز پور هاشمی
- حسین خمیسی
- محمد رضاملایی زمانی
- محمد حسن رضا زاده
- علی اشرف ظاهری
- حسن فلاح نژاد
- سعید جلالی پور
- محمد علی عسکری
- جمال دهشور
- محمد رضا شمسی زاده
- علیرضا رکاب ساز
- محمد رضا شیخ الاسلام
- اسماعیل حاج کوهمدانی
- حسن امینی
- محمد بهاءالدین
- رمضانعلی آقایی
- سلیمان تیتئی
- عباسعلی حبیبی
- شهید قدوسی
- مصطفی مختاری
- شهید گمنام
- محمد فاضل
- عباس افشاری
- مجید کریمی ثانی
- رضا مستجابی کرمانشاهی
- مجید مهدوی
- قدیر قدرتی
- حسن فتاحی
- محمود خالح زاده
- حسین خوشنویسان
- امیر حسین جعفری
- محمود فروزش
- محمد جعفر روزبهانی
- شیال بوغنیمه
- محمود قاسمی
- علی اصغر فرهمند فر
- مهدی پروانه
- محمد حسین رحیمی
- سید محمد علی حکیم
- حمید شاهید
- سید مهدی جعفری
- محمد اسماعیل اعتضادی
- علی اکبر سیفی ابدی
- محمد جواد زاهدیان
- محسن غدیریان
- امیر احتشام زاده
- اکبر حاجی مهدی
- اصغر پهلوان نژاد
- صادق فروشانی
- علی حاتمی
- فرخ سلحشور
- محمد صادق فروشانی
- غفار درویشی
کتاب شهید
نشانه هدایت
کتاب «نشانه هدایت» به کوشش سید حمید علم الهدی توسط یادواره شهدای دانشجوی کشور در پاییز سال 1377 به چاپ رسیده است. این اثر 89 صفحه ای به خاطراتی از زندگی دانشجوی خط امام بسیجی شهید سید حسین علم الهدی اختصاص یافته است. پس از مقدمه ناشر و ستاد عالی یادواره شهدای دانشجوی کشور به 114 خاطره از شهید علم الهدی میپردازد که در ذیل به سرفصلهای مهم آن اشاره ای مینمائیم.
مکتب قرآن که خاطره ای است از دوران کودکی شهید علم الهدی و دیگر خاطرات شهید که به موضوعاتی همچون آتش زدن سیرک مصریها در زمان طاغوت – نحوه دستگیری شهید در زمان طاغوت – نماز جماعت در زندان – تظاهرات در مشهد – مبارزه با انحرافات فکری – ویژگیهای اخلاقی شهید – کمکهای شهید در زلزله شهر طبس – فعالیتهای شهید علم الهدی در دانشگاه – سخنرانیهای شهید – خاطرات دوستان و آشنایان شهید علم الهدی – مقاومت شهید علم الهدی در هویزه – فرماندهی سپاه در هویزه – صحبت برای رزمندگان – نامه تلگرافی مادر شهید علم الهدی به شاه در مورد تبعید حضرت امام(ره) می پردازد و در آخر کتاب دیدار رهبر انقلاب در سال 1375 از مزار شهدای هویزه و تجدید میثاق با شهدای هویزه و بخشی از سخنرانی ایشان نوشته شده است.
ادامه مطلب...