سفارش تبلیغ
صبا ویژن
به نام آن وجودی که وجودم ز وجودش شده موجود . سلام دوستان این وبلاگ کاملآ مذهبی است و تا مدتی دیگر انبوه اطلاعات مذهبی را در آن مشاهده می کنید.

امام خمینی(ره):

رحمت سرشار خداوند متعال برشهدای فضیلت،شهدایی که با نیاز خون خود،درخت با برکت اسلام را آبیاری نمودند.

مقام معظم رهبری: اگر فداکاری این عزیزان و اگر جانفشانی بهترین عناصر این ملت در میدان‌های نبردنبودهیچیک از این آرزوهایی که محقق شد تحقق نمی‌یافت.

 

مردی به ازای شرف

اگر چه زمین همواره مادر شگفتی‌ها بوده است،اما شدت شگفتی ها معمولا در مقایسه با شرایط محیطی اطراف آن شگفتی است که تعریف می‌شود. گاهی وقوع یک حادثه یا بروز یک پدیده تنها در قیاس با سایر حوادث و وقایع آن محیط است که شگفتی به نظر می‌رسد،حال آنکه ممکن است همان حادثه یا پدیده در جامعه‌ای دیگر چندان به چشم نیاید برجسته و متمایز نشان ندهد.

با این حال طلوع نام بلندی مثل دکتر مصطفی چمران در جهان ،یک شگفتی است و همه مرزهاو اقلیم‌ها را فارغ از مقتضیات زمانی و مکانی در می‌نوردد.

 

کسی که بتواند تا کرانه‌های دوردست علم و تکنولوژی را فروتنانه بپیماند و وسیع‌ترین آفاق و انفس جهان را به چشم دل ببیند و مراتب بلند عرفانی را بی‌هیاهو،طی کنداما هنوز دلش مظلومیت کودکی گمنام را در کرانه‌های اشغال شده فلسطین تاب نیاورد و شرایط سخت سربازی را در همه جبهه‌های نبرد به جان بخرد،دیگر در تنگنای حوادث و وقایع محصور نخواهد ماند.

 

او جانش را چنان زلال  کرده بود که هر آینه،عکس رخ یار در آن می‌تابیدو روحش راچنان وسعت بخشیده بود که تا ناپیداترین افق‌ها پر می‌کشیدو در طوفان بدایدو مصائب استوار نگاهش می‌داشت. اکنون که او از سدرةالمنتهی براین جهان پرغوغا می‌نگردو دیگر دست‌های مهربانش پناهگاه مظلومان لبنان و فلسطین و ایران نیست،ماییم و راهی که او پیش روی ما گذاشت. ماییم و نامی که از او در حافظه نسل امروز و دیروز ما،باقی است.

 

می‌دانیم تهیه و انتشار این یادنامه هرگز در خور آن همه رفعت و بزرگی نیست اما بی‌تردید غبار گذر ایام را از پیشانی خاطرات درخشان روزهای حضور آن بزرگمرد خواهد ستردو طراوتی تازه به یاد همیشه زنده‌اش خواهد بخشید.

 

  در گذر ایام

 

دکتر مصطفی چمران در سال 1311در تهران،خیابان پانزده خرداد،بازار آهنگرها،سرپولک متولد شد.

 

وی تحصیلات خود را در مدرسه انتصاریه،نزدیک پامنار،آغاز کردو در دارالفنون و البرز دوران متوسطه راگذراند؛در دانشکده فنی دانشگاه تهران ادامه تحصیل دادو در سال 1336در رشته الکترومکانیک فارغ التحصیل شدو یک سال به تدریس در دانشکده فنی پرداخت. وی در همه دوران تحصیل شاگرد اول بود. در سال1337با استفاده از بورس تحصیلی شاگردان ممتاز به آمریکا اعزام شد . پس از تحقیقات علمی در جمع معروفترین دانشمندان جهان در کالیفرنیا و یکی از معتبرترین دانشگاه‌های آمریکا-برکلی –باممتازترین درجه علمی موفق به اخذ دکترای الکتروینک و فیزیک پلاسما گردید.

 

او از 15سالگی در درس تفسیر قرآن مرحوم آیت‌الله ‌طالقانی،در مسجد هدایت و درس فلسفه و منطق استاد شهیدمرتضی مطهری و بعضی از اساتید دیگر شرکت می‌کرد. و از اولین اعضای انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران بود. در مبارزات سیاسی دوران اکبر مصدق از مجلس چهاردهم تا ملی شدن صنعت نفت شرکت داشت و از عناصر پر تلاش در پاسداری از نهضت ملی ایران در کشمکش‌های مرگ و حیات این دوره بود. بعد از کودتای ننگین 28مردادو سقوط حکومت دکترمصدق ،به نهضت مقاومت ملی ایران پیوست و سخت‌ترین مبارزه‌هاو مسؤولیت‌های او علیه استبدادو استعمار شروع شدو تا زمان مهاجرت از ایران،بدون خستگی و باهمه قدرت خود،علیه نظام طاغوتی شاه جنگیدو خطرناکترین ماموریت‌ها را در سخت‌ترین شرایط با موفقیت به انجام رسانید. در آمریکا،با همکاری بعضی از دوستایش،برای اولین بار انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا را پایه‌ریزی کردو از مؤسسین انجمن دانشجویان ایرانی در کالیفرنیا و از فعالین انجمن دانشجویان ایرانی در آمریکا به شمار می‌رفت که به دلیل این فعالیت‌ها ،بورس تحصیلی وی از سوی رژیم شاه قطع می‌شود. پس از قیام خونین 15خردادسال 1342به همراه بعضی از دوستان مؤمن و همفکر،رهسپار مصر می‌شود و مدت دو سال ،در زمان حکومت عبدالناصر،سخت‌ترین دوده‌های چریکی و جنگ‌های پارتیزانی رامی‌آموزد و به عنوان بهترین شاگرد این دوره شناخته می‌شودو فورا مسؤولیت تعلیم چریکی مبارزان ایرانی به عهده او گذارده می‌شود. پس از پیروزی انقلاب به وطن باز می‌گرددو از همان روزهای آغازین حضور در ایران اسلامی تجربیات خود را در خدمت انقلاب می‌گذارد.

 

معاونت نخست‌وزیری ،وزارت دفاع،نمایندگی مجلس شورای اسلامی و نمایندگی رهبر انقلاب در شورای عالی دفاع از جمله سمت‌هاو مسؤولیت‌های دکتر چمران بوده است.

 

 رو در روی فالانژها

 

بعد از وفات عبدالناصر،دکتر چمران رهسپار لبنان می‌شود تا یک پایگاه چریکی برای تعلیم مبارزان ایرانی تاسیس کند.

 

او در آن زمان به کمک امام موسی صدر،سازمان «امل »را بر اساس اصول و مبانی اسلامی پی‌ریزی می‌نماید که در میان توطئه‌هاو دشمنی‌های چپ و راست که در لبنان جریان داشت،با تکیه بر ایمان به خداو با اسلحه شهادت،خط راستین اسلام انقلابی راپیاده می‌کندو علی گونه در معرمه‌های مرگ و حیات به آغوش گرداب خطر فرو نی‌رودو در طوفان‌های سهمناک سرنوشت،حسین وار به استقبال شهادت می‌تازدو پرچم خونین تشیع را در برابر جبارترین ستمگران روزگار،صهیونیزم اشغالگرو همدستان خونخوار آنها ،راستگرایان «فالانژ»به اهتزاز در می‌آوردواز قلب بیروت سوخته و خراب به یادگار می‌گذاردکه در قلب محرومین و مستضعفین شیعه جای گرفته و شرح این مبارزات افتخار آمیز با قلمی سرخ و به شهادت خون پاک شهدای لبنان،بر  کف خیابان‌های داغ و بر دامنه کوه‌های مرزی اسرائیل برای ابد ثبت گردیده‌است.

 

 بازگشت دکتر به ایران

 

دکتر چمران با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران،بعد از سالهاهجرت،به وطن باز می‌گردد. همه تجربیات انقلابی و علمی خود را در خدمت انقلاب می‌گذارد؛خاموش و آرام ولی فعالانه و قاطعانه به سازندگی می‌پردازدو همه تلاش خود را صرف تربیت اولین گروه پاسداران انقلاب در سعد آبادمیکندو سپس در شغل معاونت نخست وزیر در امور انقلاب شب و روز خود را به خطر می‌اندازد تا سریع‌ترو قاطعانه‌تر مساله کردستان را فیصله دهد تا این که بالاخره در قضیه فراموش ناشدنی« پاوه»قدر ت ایمان و اراده آهنین و شجاعت و فداکاری او بر همگان ثابت می‌گردد.

 

 دفاع مقدس –چمران –جنگ‌های نامنظم

 

دکتر چمران بعد از حمله ناجوانمردانه ارتش صدام به مرزهای ایران و یورش سریع آنها به شهرهاو روستاهاو مردم بی‌دفاع،نتوانست آرام بگیردو به خدمت امام امت رسیدو با اجازه ایشان به همراه آیت‌الله خامنه‌ای ،نماینده دیگر امام در شورای عالی دفاع و نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی،به اهواز رفت.از آنجایی که او همیشه خود را در گرداب خطر می‌افکندو هراسی از مرگ نداشت،از همان بدو ورود دست به کار شدو در آن شب،اولین حماسه چریکی را علیه تانک‌های دشمن که با چند کیکومتری شهر در حال سقوط اهواز پیشروی کرده بودند،آغاز کرد.

 

گروهی از رزمندگان داوطلب،به گرد او جمع شدند واو با تربیت و سازماندهی آنان ،ستاد جنگ‌های نامنظم را در اهواز تشکیل داد. این گروه کم کم قوت گرفت و منسجم شدو خدمات زیادی انجام داد.

 

ایجاد واحد مهندسی فعال برای ستاد جنگ‌های نامنظم یکی از این برنامه‌ها بود که به کمک آن،جاده‌های نظامی به سرعت در نقاط مختلف ساخته شدو با نصب پمپ‌های آب در کنار رود کارون و احداث یک کانال به طول حدود بیست کیلومترو عرض یکصدمتر در مدتی حدود یک ماه ،آب کارون را به طرف تانک‌های دشمن روانه ساخت،به طوری که آنها مجبور شدند چند کیلومتر عقب‌نشینی کنند آنها سدی عظیم در مقابل خود دیدندو با این عمل فکر تسخیر اهواز را برای همیشه از سر بیرون کنند. یکی از کارهای مهم و اساسی او از همان روزهای اول،ایجاد هماهنگی بین ارتش،سپاه و نیروهای داوطلب مردمی بود که در منطقه حضور داشتند. بازده این حرکت و شیوه جنگ مردمی و هماهنگی کامل بین نیروهای موجود،تاکتیک تقریبا جدید جنگی بود؛چیزی که دشمنان قبلا فکر آن را نکرده بودند.

 

 حماسه سوسنگرد

 

پس از یاس دشمن از تسخیراهواز ،صدام سخت به فتح سوسنگرد دل بسته بود تا رویای قادسیه را تکمیل کند و به همین خاطر،برای دومین بار به آن شهر مظلوم حمله کرد. سه روز تانک‌های دشمن شهر را در محاصره گرفتندو روز سوم تعدادی از آنها توانستند به داخل شهر راه یابند.

 

دکتر چمران که از محاصره تعدادی از یاران و رزمندگان شجاع خود در آن شهر سخت برآشفته بود،با فشارو تلاش فراوان خود و ایت‌الله خامنه‌ای ،ارتش را آماده ساخت که دست به یک حمله خطرناک و حمایه‌آفرین و نابرابر بزندو خود نیز نیروهای مردمی و سپاه پاسداران را در کنار ارتش سازماندهی کرد و بانظمی نو و شیوه‌ای جدید از جانب جاده اهواز –سوسنگرد به دشمن یورش بردند. شهید چمران پیشاپیش یارانش،به  شوق کمک و دیدار برادران محاصره  شده در سوسنگرد،به سوی این شهر می‌شتافت که در محاصره تانک‌های دشمن قرار گرفت. او سایر رزمندگان را به سوی دیگری فرستاد تا نجات یابندو خود را به حلقه محاصره دشمن انداخت؛در این هنگام بود که نبرد سخت در گرفت؛نیروهای کماندوی دشمن از پشت تانکها به او حمله کردندو او همچون شیری در میدان،در مصاف با دشمن متجاوز ،از نقطه‌ای به نقطه‌ای دیگرو از سنگری به سنگری دیگر می‌رفت. کماندوهای دشمن او را زیر رگبارگلوله خود گرفته بودند،تانکها به سوی او تیراندازی می‌کردندو از شجاعانه بدون هراس از انبوه دشمن و آتش شدید دشمن،به آتش آنها پاسخ گفته و هر لحظه سنگر خود را تغییر می‌داد. در همین اثناء،همرزم باوفایش به شهادت رسیدو او یک تنه به نبرد حسین گونه خود ادامه می‌دادو به سوی دشمن حمله می‌برد. هرچه تنور جنگ گرم تر می‌شد . آتش حمله بیشتر زبانه می‌کشید،چهره ملکوتی او گلگون و شوق به شهادتش افزونتر می‌شدتا آن که از دو قسمت پای چپ زخمی شد. اودر همی حال موفق شد تا  با کمک یک رزمنده دیگر یک کامیون عراقی را غنیمت بگیردو خود را به نیروهای اسلام برساند. خبر زخمی شدن چمران و رشادت‌های او در این حال ،شور و هیجانی دو چندان به یاران او داد که بی‌محابا بر دشمن تاختندو سوسنگرد را از محاصره نجات دادند.

 

 هاله‌های عاشقی

 

او مرد جنگ بود

 

وقتی جنگ شروع شد به فکر افتاد برود جبهه  نه توی مجلس بند می‌شد نه وزارتخانه. رفت پیش امام. گفت:«باید نامنظم با دشمن بجنگیم تاهم نیروها خودشان را آماده کنند،هم دشمن نتواند پیش بیاید.»

 

برگشت و همه را جمع کرد. گفت:«آماده شوید همین روزها راه می‌افتیم»

 

پرسیدیم :«امام؟»

 

گفت:«دعایمان کردند.»

 

  هجده،بالاترین نمره

 

سال دوم یک استاد داشتیم که گیر داده بود همه باید کراوات بزنند. سرامتحان،چمران کراوات نزد،استاد دو نمره از امتحانش کم کردشد هجده ،بالاترین نمره.

 

  آماده برای شهادت

 

از فرماندهی دستور دادند:«پل را بزنید»همه بچه‌ها جمع شدند،گروه داوطلب. دکتر به هیچ کدام اجازه ندادبروند. می‌گفت«پل زیر دیدمستقیم است.»

 

یک روز صبح خبر آوردند پل دیگر نیست. رفتیم آنجا. واقعا نبود. گزارش دادنددکتر و گروهش دیشب از کنار رود برمی‌کشتند. می‌خندیدند. برمی‌گشتند.

 

 فعالتهای شهید

 

وزارت دفاع

 

دکتر چمران بعد از این پیروزی بی نظیر و بازگشت به تهران از طرف رهبر عالیقدر انقلاب ، امام خمینی (ره) به وزارت دفاع منصوب گردید .

 

در پست جدید ، برای تغییر و تحول ارتش از یک نظام طاغوتی ، به یک سلسله برنامه های وسیع بنیادی دست زد که پاکسازی ارتش و پیاده کردن برنامه های اصلاحی از این قبیل است تا به یاری خدا و پشتیبانی ملت ، ارتشی به وجود آید که پاسدار انقلاب ، امنیت و استقلال کشور باشد و رسالت مقدس اسلامی ما را به سر منزل مقصود برساند .

 

 مجلس

 

دکتر مصطفی چمران در اولین دور انتخابات مجلس شورای اسلامی ، از سوی مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد و تصمیم داشت در تدوین قوانین و نظام جدید انقلابی ، به خصوص در ارتش ، حداکثر سعی و تلاش خود را بکند تا ساختار گذشته ارتش به نظام انقلابی و شایسته ارتش اسلامی تبدیل شود . در یکی از نیایشهای خود بعد از انتخاب نمایندگی مردم در مجلس شورای اسلامی ، این سان خدا را شکر می گوید : «خدایا ، مردم آنقدر به من محبت کرده اند و آنچنان مرا از باران لطف و محبت خود سرشار کرده اند که به راست خجلم و آنقدر خود را کوچک می بینم که نمی توانم از عهده آن به درآیم و شایسته این همه مهر و محبت باشم . »

 

وی سپس به نمایندگی رهبر کبیر انقلاب اسلامی در شورای عالی دفاع منصوب شد و مأموریت یافت تا به طور مرتب گزارش کار ارتش را ارائه کند .

 

در خوزستان

 

پس از شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران دوران حماسه ساز و پرتلاش دیگری را آغاز می کند که نمونه کامل ایثار ، شجاعت و در عین فروتنی و کار مداوم بدون سروصدا و فقط برای خدا می باشد .

 

دکتر چمران بعد از حمله ناجوانمردانه ارتش صدام به مرزهای ایران و یورش سریع آنها به شهرها و روستاها و مردم بی دفاع ،‌نتوانست آرام بگیرد و به خدمت امام امت رسید و با اجازه ایشان به همراه آیت الله خامنه ای نماینده دیگر امام در شورای عالی دفاع و نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی ،‌به اهواز رفت . از آنجایی که او همیشه خود را در گرداب خطر می افکند و هراسی از مرگ نداشت ،‌از همان بدو ورود دست به کار شد و در آن شب ،‌اولین حمله چریکی را علیه تانکهای دشمن که تا چند کیلومتری شهر در حال سقوط اهواز پیشروی کرده بودند ، آغاز کرد .

 

تشکیل ستاد جنگهای نامنظم

 

گروهی از رزمندگان داوطلب ، به گرد او جمع شدند و او با تربیت و سازماندهی آنان ، ستاد جنگهای نامنظم را در اهواز تشکیل داد . این گروه کم کم قوت گرفت و منسجم شد و خدمات زیادی انجام داد . تنها کسانی که از نزدیک شاهد ماجراهای تلخ و شیرین ، پیروزیها و شکستها ،‌شهامتها و شهادتها و ایثارگریهای آنان بودند ، به گوشه ای  از این خدمات که دکتر چمران شخصاً مایل به تبلیغ و بازگویی آنها نبود ، آگاه دارند .

 

یکی از کارهای مهم و اساسی او از همان روزهای اول ، ایجاد هماهنگی بین ارتش ، سپاه و نیروهای داوطلب مردمی بود که در منطقه حضور داشتند . بازده این حرکت و شیوه جنگ مردمی و هماهنگی کامل بین نیروهای موجود : تاکتیک تقریباً جدید جنگی بود ؛ چیزی که ابرقدرتها قبلاً فکر آن را نکرده بودند . متأسفانه این هماهنگی در خرمشهر به وجود نیامد و نیروهای مردمی تنها ماندند . او تصمیم داشت به خرمشهر نیز برود ، ولی به علت عدم وجود فرماندهی مشخص در آنجا و خطر سقوط جدی اهواز ، موفق نشد ولی چندین بار نیروهای بین دویست تا یک هزار نفر را سازماندهی کرده و به خرمشهر فرستاد و آنان به کمک دیگر برادران مقاوم خود توانستند در جنگی نابرابر مقابل حملات پیاپی دشمن تا مدتها مقاومت کنند جنگ نامنظم یعنی این!

 

می‌گفتند:«چمران همیشه توی محاصره است»راست می‌گفتند.منتها دشمن مارا محاصره نمی‌کرد. دکتر نقشه‌ای می‌ریخت. می‌رفتیم وسط محاصره ،محاصره رامی‌شکستیم و می‌آمدیم بیرون!

 

 ترکش‌های سرخ

 

داشت منطقه را برای مقدم پور،فرمانده جدید،توضیح می‌داد. مثل همیشه راست ایستاده بود روی خاکریز. حدادی هم با آنها بود. سه نفر بودند؛سه تا خمپاره رفت طرفشان. اولی پانزده متری. دومی هفت متری و سومی پشت پای دکتر،روی خاکریز.

 

دیدیم هر سه نفرشان افتادند.پریدیم بالای خاکریزو ترکش خمپاره خورده بود به سینه حدادی،صورت مقدم پور و پشت سر دکتر.

 

 آغاز حرکت مجدد

 

به رغم اصرار و پیشنهاد مسئولین و دوستانش ، حاضر به ترک اهواز و ستاد جنگهای نامنظم و حرکت به تهران برای معالجه نشد و تمام مدت را در همان ستاد گذراند ، در حالی که در کنار بسترش و در مقابلش نقشه های نظامی منطقه ، مقدار پیشروی دشمن و حرکت نیروهای خود نصب شده بود و او که قدرت و یارای به جبهه رفتن نداشت ، دائماً به آنها می نگریست و مرتب طرحهای جالب و پیشنهادهای سازنده در زمینه های مختلف نظامی ، مهندسی و حتی فرهنگی ارائه می داد . کم کم زخم های پای او التیام می یافت و او دیگر نمی توانست سکون را تحمل کند و با چوب زیربغل بپاخاست و باز هم آماده رفتن به جبهه شد .

 

به دنبال نبرد بیست و هشتم صفر ( پانزدهم دی ماه 59 ) که منجر به شکست قسمتی از نیروهای ما شد و فاجعه هویزه به بار آمد ، دیگر تاب نشستن نیاورد ؛ تعدادی از رزمندگان شجاع و جان برکف را از جبهه فرسیه انتخاب کرد و با چند هلیکوپتر که خود فرماندهی آنها را بر عهده داشت ، با همان چوب زیر بغل دست به عملی بی سابقه و انتحاری زد . او در حالی که از درد جنگ به خود می پیچید و از ناراحتی می خروشید ، آماده حمله به نیروهای پشت جبهه و تدارکاتی دشمن در جاده جفیر به طلایه شد که به خاطر آتش شدید دشمن ، هلیکوپترها نتوانستند از سد آتش آنها از منطقه هویزه بگذرند و حمله هوایی دشمن هلیکوپترها را مجبور به بازگشت ساخت که وی از این بازگشت سخت ناراحت و عصبانی بود .

 

 دیدار امام امت

 

بالاخره در اسفند ماه 59 چوب زیربغل را نیز کنار گذاشت و با کمی ناراحتی راه می رفت و همراه با همرزمانش از یکایک جبهه های نبرد در اهواز دیدن کرد .

 

پس از زخمی شدن ، اولین بار برای دیدار با امام امت (ره) پدرانه و با ملاطفت خاصی به سخنانش گوش می داد ، او و همه رزمندگان را دعا می کرد و رهنمودهای لازم را ارائه می داد .

 

دکتر چمران از سکون و عدم تحرکی که در جبهه ها وجود داشت دائماً رنج می برد و تلاش می کرد که با ارائه پیشنهادها و برنامه های ابتکاری حرکتی به وجود آورد و اغلب این حرکتها را توسط رزمندگان شجاع و جان برکف ستاد نیز عملی می ساخت . او اصرار داشت که هرچه زودتر به تپه های الله اکبر و سپس به بستان حمله شود و خود را به تنگه چزابه که نزدیکی مرز است ، رسانده تا ارتباط شمالی و جنوبی نیروهای عراقی و مرز پیوسته آنان قطع شود . بالاخره در سی و یکم اردیبهشت ماه سال شصت ، با یک حمله هماهنگ و برق آسا ،‌ارتفاعات الله اکبر فتح شد که پس از پیروزی سوسنگرد بزرگترین پیروزی تا آن زمان بود . شهید چمران به همراه رزمندگان شجاع اسلام در زمره اولین کسانی بود که پای به ارتفاعات الله اکبر گذاشت ؛ در حالی که دشمن زبون هنوز در نقاطی مقاومت می کرد . او و فرمانده شجاعش ایرج رستمی ، دو روز بعد با تعدادی از جان برکفان و یاران خود توانستند با فداکاری و قدرت تمام تپه های شحیطیه ( شاهسوند ) را به تصرف درآورند ، در حالی که دیگران در هاله ای از ناباوری به این اقدام جسورانه می نگریستند .

 

پس از پیروزی ارتفاعات الله اکبر ،‌اصرار داشت نیروهای ما هرچه زودتر ، قبل از این دشمن بتواند استحکاماتی برای خود ایجاد کند ، به سوی بستان سرازیر شوند که این کار عملی نشد و شهید چمران خود طرح تسخیر دهلاویه را با ایثار و گذشت و فداکاری رزمندگان جان بر کف ستاد جنگهای نامنظم و به فرماندهی ایرج رستمی عملی ساخت .

 

فتح دهلاویه ، در نوع خود عملی جسورانه و خطرناک و غرور آفرین بود . نیروهای مومن ستاد پلی بر روی رودخانه کرخه زدند ، پلی ابتکاری و چریکی که خود ساخته بودند . از رودخانه عبور کردند و به قلب دشمن تاختند و دهلاویه را به یاری خدای بزرگ فتح کردند . این اولین پیروزی پس از عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا بود که به عنوان طلیعه پیروزیهای دیگر به حساب آمد .

 

در سی ام خرداد ماه سال شصت ، یعنی یک ماه پس از پیروزی ارتفاعات الله اکبر ،‌در جلسه فوق العاده شورای عالی دفاع در اهواز با حضور مرحوم آیت الله اشراقی شرکت و از عدم تحرک و سکون نیروها انتقاد کرد و پیشنهادهای نظامی خود ،‌از جمله حمله به بستان را ارائه داد .

 

 

این آخرین جلسه شورای عالی دفاع بود که شهید چمران در آن شرکت داشت و فردای آن روز ، روز غم انگیز و بسیار سخت و هولناکی بود .

 

 شهادت نزدیک است

 

در سحرگاه سی و یکم خردادماه شصت،ایرج رستمی فرمانده منطقه دهلاویه به شهادت رسید. دکتر بشدت از این حادثه افسرده و ناراحت بود. غمی مرموز همه رزمندگان ستاد،به خصوص رزمندگان و دوستان رستمی را فراگرفته بود. دسته‌ای از دوستان صمیمی او می‌گریستند و گروهی دیگر مبهوت فقط به شهادت می‌وزید و گویی همه در سکوتی مرگبار منتظر حادثه‌ای بزرگ و زلزله‌ای وحشتناک بودند. شهید چمران ،یکی دیگر از فرماندهایش را احضار کردو او را به جبهه برد تا در دهلاویه به جای رستمی معرفی کندو در لحظه حرکت وی ،یکی از رزمندگان با سادگی و زیبایی گفت:«همانند روز عاشورا که یکایک یاران حسین(ع)به شهادت رسیدند،عباس علمداراو (رستمی)هم به شهادت رسید و اینک خود او همانند ظهر عاشورای حسین(ع)آماده حرکت به جبهه است.»

 

همه اطرافیانش هنگام خروج از ستاد با او وداع می‌کردندو بانگاه‌های اندوهبار تا آنجا که چشم می‌دیدو گوش می‌شنید،او و همراهانش را دنبال می‌کردندو غمی مرموز و تلخ بردلشان سنگینی می‌کرد.

 

دکتر چمران،شب قبل در آخرین جلسه مشورتی ستادیارانش را با وصایای بی‌سابقه‌ای نصیحت کرده بود. خدا می‌داند که در پس چهره ساکت و آرام ملکوتی او چه غوغا و چه شور و هیجانی از شوق رهایی،رستن ازغم و رنج‌ها،شنیدن دروغ و تهمت‌ها و دم برنیاوردن‌ها و از شوق شهادت بر پا بود. چه بسیار یاران باوفای او به شهادت رسیده بودند و اینک او خور به قربانگاه می‌رفت. سالها یاران و تربیت‌شدگان عزیزش در مقابل چشمانش و در کنارش شهید شدندو او آنها را بر دوش گرفت و خود در اشتیاق شهادت سوخت،ولی خدای بزرگ او را در این آزمایش‌های سخت محک می‌زدو می‌آموزد،او را هرچه بیشتر می‌گداخت و روحش را صیقل می‌داد با قربانی عالیتری از خاکیان را به ملائک معرفی نماید. و بگوید:«انی اعلم مالا تعلمون»«من چیزهایی می‌دانم که شما نمی‌دانید.»

 

به طرف سوسنگرد به راه افتاد و در بین راه مرحوم آیت‌الله اشراقی و شهید تیمسار فلاحی را ملاقات کرد. برای آخرین بار یکدیگر را بوسیدندو باز هم به حرکت ادامه داد تا به قربانگاه رسیدو همه رزمندگان را در کانالی پشت دهلاویه جمع کرد،شهادت فرمانده‌شان ،ایرج رستمی را به آنها تبریک و تسلیت گفت و با صدایی محزون و گرفته از غم فقدان رستمی،ولی نگاهی عمیق و پرنور و چهره‌ای نورانی و دلی مالامال از عشق به شهادت و شوق دیدار پروردگار،گفت:«خدا رستمی را دوست داشت و برد و اگر ما را دوست داشته باشد،می برد. خداوند ثابت کرد که او را دوست دارد و چه زود او را به سوی خود فراخواند.

 

 وصیت نامه شهید مصطفی چمران

 

 وصیت می‌کنم …

 

وصیت می کنم به کسی که او را بیش از حد دوست می دارم - به معبود من، به معشوق من ،‌ به امام موسی صدر ،‌ کسی که او را مظهر علی می‌دانم - او را وارث حسین می‌خوانم - کسی که رمز طایفه شیعه و افتخار آن  و نماینده هزار و چهار صد سال درد و غم و حرمان و مبارزه و سرسختی و حق طلبی و بالاخره شهادت است. آری به امام موسی وصیت می‌کنم …

 

برای مرگ آماده شده‌ام و این امری است طبیعی ومدتهاست که با آن آشنا هستم ، ولی برای اولین بار وصیت می‌کنم . خوشحالم که در چنین راهی به شهادت می‌رسم– خوشحالم که از عالم و مافیها بریده‌ام - همه چیز را ترک گفته‌ام– علائق را زیر پا گذاشته‌ام-قید و بندها را پاره کرده‌ام- دنیا و مافیها را سه طلاقه گفته‌ام و با آغوش باز به استقبال شهادت می‌روم.

 

از اینکه به لبنان آمدم و پنج یا شش سال با مشکلاتی سخت دست به گریبان بوده‌ام، متأسف نیستم- از اینکه آمریکا را ترک گفتم، از اینکه دنیای لذات و راحت‌طلبی را پشت سر گذاشتم- از اینکه دنیای علم را فراموش کردم- از اینکه از همه زیبائیها و خاطره زن عزیز و فرزندان دلبندم گذاشته‌ام، متأسف نیستم… از آن دنیای مادی و راحت‌طلبی گذشتم و به دنیای درد و محرومیت و رنج و شکست و اتهام و فقر و تنهائی قدم گذاشتم- با محرومین همنشین شدم، با دردمندان و شکسته‌دلان هم‌آواز گشتم،‌ از دنیای سرمایه‌داران و ستمگران گذشتم و به عالم محرومین و مظلومین وارد شدم و با تمام این احوال متأسف نیستم…

 

تو ای محبوب من- دنیای جدید به من گشودی که خدای بزرگ مرا بهتر و بیشتر آزمایش کند- تو به من مجال دادی تا پروانه شوم، تا بسوزم، تا نور برسانم، تا عشق بورزم، تا قدرتهای بی‌نظیر انسانی خود را به ظهور برسانم- از شرق به غرب و از شمال تا جنوب لبنان را زیر پا بگذارم و ارزشهای الهی را به همگان عرضه کنم، تا راهی جدید و قوی و الهی بنمایانم. تا مظهر باشم تا عشق شوم، تا نور گردم از وجود خود جدا شوم و در اجتماع حل گردم- تا دیگر خود را نبینم و خود را نخواهم- جزمحبوب کسی را نبینم- جز عشق و فداکاری طریقی نگزینم- تا با مرگ آشنا و دوست گردم و از تمام قیدو بندهای مادی آزاد شوم…

 

تو ای محبوب من رمز طایفه‌ای- و درد و رنج هزار و چهارصد ساله را به دوش می‌کشی- اتهام و تهمت و هجوم و نفرین و ناسزای هزار و چهارصد سال را همچنان تحمل می‌کنی- کینه‌های گذشته و دشمنی‌های تاریخی و حقد و حسدهای جهانسوز را بر جان می‌پذیری- تو فداکاری می‌کنی- تو از همه چیز خود می‌گذری- تو حیات و هستی خود را فدای هدف و اجتماع انسانها می‌کنی و دشمنانت در عوض دشنام می‌دهند و خیانت می‌کنند، به تو تهمتهای دروغ می‌زنند و مردم جاهل را بر تو می‌شورانند و تو ای امام لحظه‌ای از حق منحرف نمی‌شوی و عمل به مثل انجام نمی‌دهی و همچون کوه در مقابل طوفان حوادث آرام و مطمئن به سوی حقیقت و کمال قدم برمی‌داری- از این نظر تو نماینده علی(ع) و وارث حسینی…ومن افتخارمی‌کنم که در رکابت مبارزه می‌کنم و در راه پر افتخارت شربت شهادت می‌نوشم…

 

ای محبوب من- آخر تو مرا نشناختی! زیرا حجب و حیا مانع آن بود که من خود را به تو بنمایانم- یا از عشق سخن برانم یا از سوز و گداز درونی خود بازگو کنم…، اما من- منی که وصیت می‌کنم- منی که تو را دوست می‌دارم…، آدم ساده‌ای نیستم!… من خدای عشق و پرستشم- من نماینده حق و مظهر فداکاری و گذشت و تواضع و فعالیت و مبارزه‌ام- آتشفشان درون من کافیست که هر دنیائی را بسوزاند- آتش عشق من به حدی است که قادر است هر دل سنگی را آب کند- فداکاری من به اندازه‌ای است که کمتر کسی در زندگی به آن درجه رسیده است… به سه خصلت ممتاز شده‌ام:

 

 

 

 

1.       عشق که از سخنم و نگاهم و دستم و حرکاتم و حیات و مماتم عشق می‌بارد- در آتش عشق می‌سوزم و هدف حیات را جز عشق نمی‌شناسم- در زندگی جز عشق نمی‌خواهم- و جز به عشق زنده نیستم.

 

2.       فقر که از قید همه چیز آزادام- و بی‌نیازم و اگر آسمان و زمین را به من ارزانی کنند،‌ تأثیری در من نمی‌کند.

 

3.       تنهائی که مرا به عرفان اتصال می‌دهد- مرا با محرومیت آشنا می‌کند- کسی که محتاج عشق است، در دنیای تنهائی با محرومیت عشق می‌سوزد و جز خدا کسی نمی‌تواند انیس شبهای تار او باشد و جز ستارگان اشکهای او را پاک نخواهند کرد و جز کوههای بلند راز و نیازهای او را نخواهند شنید و جز مرغ سحر ناله‌‌‌های صبحگاه او را حس نخواهد کرد- به دنبال انسانی می‌گردد تا او را بپرستد یا به او عشق ورزد ولی هر چه بیشتر می‌گردد کمتر می‌یابد…..

 

کسی که وصیت می‌کند آدم ساده‌ای نیست ـ بزررگترین مقامات علمی را گذرانده ـ سردی و گرمی روزگار را چشیده ـ از زیباترین و شدیدترین عشقها برخوردار شده ـ از درخت لذات زندگی میوه چیده ـ از هر چه زیبا و دوست داشتنی است برخوردار شده و در اوج کمال و دارایی همه چیز خود را رها کرده و به خاطر هدفی مقدس، زندگی دردآلود و اشکبار و شهادت را قبول کرده است.

 

آری ای محبوب من یک چنین کسی با تو وصیت می‌کند…

 

وصیت من درباره مال و منال نیست ـ زیرا می‌دانی که جیزی ندارم و آنچه دارم متعلق به تو و به حرکت و موسسه است. از آنچه بدست من سریده بخاطر احتیاجات شخصی چیزی برنداشته‌ام ـ و جز زندگی درویشانه چیزی نخواسته‌ام حتی زن و بچه‌ها و پدر و مادر نیز از من چیزی دریافت نکرده‌اند و آنجا که سر تا پای وجودم برای تو و حرکت باشد معلوم است که مایملک من نیز متعلق به تو است.

 

وصیت من درباره قرض و دین نیست مدیون کسی نیستم در حالی که به دیگران زیاد قرض داده‌ام.

 

به کسی بدی نکرده‌ام ـ در زندگی خود جز محبت و فداکاری و تواضع و احترام نبوده‌ام و از این نظر نیز به کسی مدیون نیستم ….

 

آری وصیت من درباره این چیزها نیست …

 

وصیت من درباره عشق و حیات و وظیفه است…

 

احساس می‌کنم که آفتاب عمرم به لب بام رسیده است و دیگر فرصتی ندارم که به تو سفارش کنم وصیت می‌کنم وقتی که جانم را بر کف دستم گذاشته‌ام و انتظار دارم هر لحظه با این دنیا وداع کنم و دیگر تو را نبینم …

 

تو را دوست می‌دارم و این دوستی بابت احتیاج و یا تجارت نیست ـ در این دنیا به کسی احتیاج ندارم و حتی گاه گاهی از خدای بزرگ نیز احساس بی‌نیازی می‌کنم ….و از او چیزی نمی‌طلبم و احساس احتیاج نمی‌کنم و چیزی نمی‌خواهم و گله‌ای نمی‌کنم و آرزویی ندارم. عشق من به خاطر آن است که تو شایسته عشق و محبتی ـ و من عشق به تو را قسمتی از عشق به خدا می‌دانم و همچنان که خدای را می‌پرستم و عشق می‌ورزم به تو نیز که نماینده او در زمینی عشق می‌ورزم و این عشق ورزیدن همچون نفس‌کشیدن برای من طبیعی است…

 

عشق هدف حیات و محرک زندگی من است و زیباتر از عشق چیزی ندیده‌ام و بالاتر از عشق چیزی نخواسته‌ام. عشق است که روح مرا به تموج وامی‌دارد قلب مرا به جوش می‌آورد ـ استعدادهای نهفته مرا ظاهر می‌کند ـ مرا از خودخواهی و خودبینی می‌رهاند ـ دنیای دیگری حس می‌کنم ـ در عالم وجود محو می‌شوم ـ احساسی لطیف و قلبی حساس و دیده‌ای زیبابین پیدا می‌کنم لرزش یک برگ، نور یک ستاره دور ، موریانه کوچک ، نسیم ملایم سحر، موج دریا، غروب آفتاب احساس و روح مرا می‌ربایند و از این عالم مرا به دنیای دیگری می‌برند، ….اینها همه و همه از تجلیات عشق است…

 

به خاطر عشق است که فداکاری می‌کنم ، به خاطر عشق است که به دنیا با بی‌اعتنایی می‌نگرم و ابعاد دیگری را می‌یابم. به خاطر عشق است که دنیا را زیبا می‌بینم و زیبایی را می‌پرستم به خاطر عشق است که خدا را حس می‌کنم و او را می‌پرستم و حیات و هستی خود را تقدیمش می‌کنم ….

 

می‌دانم که در این دنیا به عده زیادی محبت کرده‌ام و حتی عشق ورزیده‌ام ولی جواب بدی دیده‌ام عشق را به ضعف تعبیر می‌کنند و به قول خودشان زرنگی کرده از محبت سوء استفاده می‌نمایند! اما این بی‌خبران نمی‌دانند که از چه نعمت بزرگی که عشق و محبت است ، محرومند نمی‌دانند که بزرگترین ابعاد زندگی را درک نکرده‌اند نمی‌دانند که زرنگی آنها جز افلاس و بدبختی و مذلت چیزی نیست ….

 

و من قدر خود را بزرگ‌تر از آن می‌دانم که محبت خویش را از کسی دریغ کنم حتی اگر آن کس محبت مرا درک نکند و به خیال خود سوءاستفاده نماید. من بزرگتر از آنم که بخاطر پاداش محبت کنم یا در ازاء عشق تمنایی داشته باشم من در عشق خود می‌سوزم ولذت می‌برم و این لذت بزرگترین پاداشی است که ممکن است در جواب عشق من به حساب آید

 

می‌دانم که تو هم ای محبوب من، در دریای عشق شنا می‌کنی، انسانها را دوست می‌داری، به همه بی‌دریغ محبت می‌کنی و چه زیادند آنها که از این محبت سوءاستفاده می‌کنند و حتی تو را به تمسخر می‌گیرند و به خیال خود تو را گول می‌زنند… و تو اینها را می‌دانی ولی در روش خود کوچک‌ترین تغییری نمی‌دهی … زیرا مقام تو بزرگتر از آن است که تحت تاثیر دیگران عشق بورزی و محبت کنی عشق تو فطری است، همچون آفتاب بر همه جا می‌تابی و همچون باران بر چمن و شوره‌زار می‌باری و تحت تاثیر انعکاس سنگ‌دلان قرار نمی‌گیری…

 

درود آتشین من به روح تو بلند تو باد که از محدوده تنگ و تاریک خودبینی و خودخواهی بیرون است و جولانگاهش عظمت آسمانها و اسماء مقدس خداست.

 

عشق سوزان من فدای عشقت باد که بزرگترین و زیباترین مشخصه وجود تو است، و ارزنده‌ترین چیزی است که مرا جذب تو کرده است، و مقدس‌ترین خصیصه‌ای است که در میزان الهی به حساب می‌آید.






ادامه مطلب...
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 91 شهریور 27 توسط aminnavak
    
پارسی بلاگ، پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ